اگر تابستان می گریزد و پاییز می آید
جام خزان از غم و اندوه لبریز می آید
من و یار به بوسه ای از این گذر ٬ گذر کنیم
بکام ما خون رزان مستانه و سرریز می آید
*
*
اگر آن نازنین را در آغوش می داشتم
بوسه ها بر لبان مهر نوشش می کاشتم
وگر روزگار ورقی از توصیف عشق می خواست
من از دوست داشتن اش دیوانی می نگاشتم
فریدون